شبگرد

تنهایم مثل ماهی در تنگ آب

شبگرد

تنهایم مثل ماهی در تنگ آب

شبگرد

زِنـدگیــ بهـ مـن آموخـتــ …بآختـم تآ בلخــوشـتــ کـُنَم!

بـَرگ بَرَنـבه اَتــ سآבگیـم نبوב ، בلــ پآکـمــ بـوב …

چون پـآیــ مَـن بـهـ تیغــ کسآنیــ زَخـمــ بَرבآشتــ کـه

اَز آنہــآ اِنتِظآر مُـحَـبَتــ בآشتَمــ زِنـבگیــ بهـ مَـنــ آموخـتـــ

هــیــــچــ کـَسـ شَبیـهـ حـرفہــــــــآیَشــ نیستـ..

بایگانی
آخرین مطالب

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «به نام خدایی که ...» ثبت شده است

به نام خدایی که ...

به نام خدایی که در این نزدیکی ست.....

کاش همیشه در کودکی می ماندیم،

تا به جای دل هایمان سر زنو هایمان زخم می شد.....!

تا فقط برای شکستن نوک مدادمان غصه می خودیم....!

تا هنگامی که می گفتیم<قهر قهر تا روز قیامت!> دقیقه ای دیگر قیامت برسد....!

نمی دونم از آخرین روز های کودکی چه قدر گذشته!!!!

بچه که بودیم،بچه بودیم!!!!

.

.

.

اما حالا که بزرگ شدیم بزرگ نیستیم!

بزرگ فکر نمی کنیم!

بزرگ عمل نمی کنیم!

.

.

.

کاش می شد هم چو آواز خوش آن دورگرد

زندگی را بار دیگر دوره کرد!!!!!