شبگرد

تنهایم مثل ماهی در تنگ آب

شبگرد

تنهایم مثل ماهی در تنگ آب

شبگرد

زِنـدگیــ بهـ مـن آموخـتــ …بآختـم تآ בلخــوشـتــ کـُنَم!

بـَرگ بَرَنـבه اَتــ سآבگیـم نبوב ، בلــ پآکـمــ بـوב …

چون پـآیــ مَـن بـهـ تیغــ کسآنیــ زَخـمــ بَرבآشتــ کـه

اَز آنہــآ اِنتِظآر مُـحَـبَتــ בآشتَمــ زِنـבگیــ بهـ مَـنــ آموخـتـــ

هــیــــچــ کـَسـ شَبیـهـ حـرفہــــــــآیَشــ نیستـ..

بایگانی
آخرین مطالب

سلامتی پسری که....

سلامتی پسری که تا گشت ارشاد را دید…



 دست عشقش را ول کرد و مثل اسب دوید ...



گشت ارشاده بچه بازی نیست که!

تو ...

تو اگر در تپش ابر خدا را دیدی، همتی کن و بگو ماهی ها، حوضشان بی آب است.

شبـ ـهایِ مـ ـن ....



شبـ ـهایِ مـ ـن


خـ ـلاصه میشـ ـود در ورقـ ـهایِ دفـ ـترم...

میـ ـانِ انبـ ـوهِ خاطـ ـراتم...

بـ ـا یـ ـک فـ ـنجان قهـ ـوه تلـ ـخ...

و یکـ ـ علامـ ـت تعجـ ـب بـ ـزرگ


مقـ ـابلِ باورهـ ـایم!

امـ ـا...

تـ ـو...

کجـ ـایِ شبـ ـهایِ مـ ـن جـ ـا خـ ـوش کـ ـرده ای؟!

کـ ـه شبـ ـهایم..

اینگـ ـونه بـ ـه سـ ـانِ یـ ـک قـ ـرن میگـ ـذرند؟

دلتنگی

همیشه دلتنگی به خاطر نبودن کسی نیست
گاهی بخاطر بودن کسی ست که حواسش به تو نیست

یا علی

به فرق نازنینش کی اثر می کرد شمشیر ...یقینا ابن ملجم وقت ضربت یا علی گفت . . .

(با تسلیت ایام شهادت مولای متقیان در مناجات شبانه شبهای قدر را التماس دعا دارم.)

وصیت نامه یک پسر

وصیت نامه یک پسر

ﺑﻪ ﻧﺎﻡ ﺧﺪﺍ


ﻭﻗﺘﯽ ﺍﯾﻦ ﻧﺎﻣﻪ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻧﯿﺪ ﻣﻦ ﺩﯾﮕﺮ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ


ﺩﻧﯿﺎ ﻧﯿﺴﺘﻢ، ﺑﻠﻜﻪ ﺩﺭ ﺍﻭﻥ ﺩﻧﯿﺎ ﻫﺴﺘﻢ !


ﻣﺎﺩﺭ ﺟﺎﻥ ﺧﻮﺍﻫﺶ ﻣﯽ ﻛﻨﻢ ﺭﻭﺯ ﺧﺎﻛﺴﭙﺎﺭﯾﻢ ﺍﺯ


ﺍﻭﻥ ﺧﺮﻣﺎﻫﺎ ﻛﻪ ﮔﺮﺩﻭ ﺩﺍﺭﻩ ﺗﻮﺵ ﻧﺪﻩ، ﭼﻮﻥ


ﺩﻭﺳﺘﺎﯼ ﻣﻦ ﯾﻪ ﺳﺮﯼ ﻧﺪﯾﺪ ﺑﺪﯾﺪ ﻫﺴﺘﻦ ﻛﻪ


ﻣﯿﺮﯾﺰﻥ ﺭﻭ ﺧﺮﻣﺎﻫﺎ ﺩﺧﻠﺸﻮﻧﻮ ﻣﯿﺎﺭﻥ !


ﺩﺭ ﺍﻭﻟﯿﻦ ﻓﺮﺻﺖ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻓﻮﺗﻢ ﻛﺎﻣﭙﯿﻮﺗﺮﻡ ﺭﺍ ﺩﺭ


ﺁﺗﺶ ﺳﻮﺯﺍﻧﺪﻩ ، ﻭ ﺧﺎﻛﺴﺘﺮﺵ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺍﺳﯿﺪ ﺑﺸﻮﯾﯿﺪ


ﻛﻪ ﭼﯿﺰﯼ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺑﺎﻗﯽ ﻧﻤﺎﻧﺪ،


ﭼﻨﺘﺎ ﺳﯽ ﺩﯼ ﺯﯾﺮﻩ ﺗﺨﺘﻤﻪ ﻛﻪ ﺭﻭﺵ ﻧﻮﺷﺘﻪ


ﺁﻫﻨﮕﺎﯼ ﻣﺠﺎﺯ، ﻭﻟﯽ ﮔﻮﻝ ﻧﺨﻮﺭﯾﺪ ﻭ ﺧﻮﺍﻫﺸﻦ


ﻧﺪﯾﺪﻩ ﺑﺸﻜﻮﻧﯿﺪﺷﻮﻥ !! ﺍﺣﺘﻤﺎﻟﻦ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻣﺮﮔﻢ ﭼﻨﺪ


ﻧﻔﺮ ﭘﯿﺪﺍ ﻣﯽ ﺷﻦ ﻛﻪ ﺑﮕﻦ ﻣﺎ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﻣﺮﺣﻮﻡ ﺑﺎﺭ


ﺩﺍﺭﯾﻢ، ﻣﺎﻣﺎﻥ ﺟﺎﻥ ﺑﺎﻭﺭ ﻧﻜﻦ ، ﺗﻘﺼﯿﺮﻩ ﻣﻦ ﻧﺒﻮﺩﻩ،


ﺗﻘﺼﯿﺮﻩ ﻣﺠﯿﺪ ﯾﻜﯽ ﺍﺯ ﺩﻭﺳﺘﺎﻣﻪ ، ﺗﻨﻬﺎ ﺟﻮﺍﺏ ﻛﻪ


ﻣﯽ ﺗﻮﻧﯽ ﺑﻬﺸﻮﻥ ﺑﺪﯼ ﺍﯾﻨﻪ ﻛﻪ ﺑﮕﯽ : ﺑﻪ ﻣﻦ ﭼﻪ


ﻣﯽ ﺧﻮﺍﺳﺘﯿﺪ ﻟﻮﺍﺯﻡ ﺑﻬﺪﺍﺷﺘﯽ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﻛﻨﯿﺪ !!


ﯾﻪ ﺩﻭﺱ ﺩﺧﺪﺭﻡ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﻛﻪ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻣﯽ ﮔﻔﺖ :


ﺍﯾﺸﺎﻟﻠﻪ ﺑﻤﯿﺮﯼ ﻛﻪ ﯾﻪ ﺩﻧﯿﺎ ﺍﺯ ﺩﺳﺘﺖ ﺭﺍﺣﺖ ﺑﺸﻪ


ﺍﻭﻥ ﺯﻧﮓ ﺯﺩ ﺑﻬﺶ ﻧﮕﯿﺪ ﻣﻦ ﻣُﺮﺩﻡ، ﺑﮕﯿﺪ ﺭﻓﺘﻪ


ﭘﺎﺭﺗﯽ ﺗﺎ ﮐﻮﻧﺶ ﺑﺴﻮﺯﻩ ! ﻭﻣﻦ ﺍﻟﻠﻪ ﺗﻮﻓﯿﻖزباننیشخند

چشمان مادر...

ﻣﺪﯾﺮ : ﭘﺴﺮ ﺷﻤﺎ ﺍﺧﺮﺍﺟﻪ !


ﭘﺪﺭ: ﺍﺧﻪ ﭼﺮﺍ؟ ﻣﻦ ﺑﻪ ﻋﻨﻮﺍﻥ ﭘﺪﺭﺵ ﺣﻖ ﺩﺍﺭﻡ ﺩﻟﯿﻠﺶ ﺭﻭ ﺑﺪﻭﻧﻢ !


ﻣﺪﯾﺮ : ﺷﺮﻡ ﺍﻭﺭﻩ ! ﺩﺭ ﻃﻮﻝ ﺩﻭﺭﻩ ﮐﺎﺭﯾﻢ ﻫﺮﮔﺰﺑﺎ ﭼﻨﯿﻦ ﭼﯿﺰﯼ ﺭﻭﺑﻪ ﺭﻭ ﻧﺸﺪﻩ ﺑﻮﺩﻡ ﭘﺪﺭ:

ﻣﺤﺾ ﺭﺿﺎﯼ


ﺧﺪﺍ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺑﮕﯿﻦ ﭼﯽ ﺷﺪﻩ؟ ﺍﻭﻥ ﺑﭽﻪ ﺗﺎﺯﻩ ﻣﺎﺩﺭﺵ ﺭﻭ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺩﻩ .ﺍﺧﻪ ﭼﯽ ﺷﺪﻩ؟

ﮐﺘﮏ ﮐﺎﺭﯼ ﮐﺮﺩﻩ ﻧﻤﺮﻩ ﺻﻔﺮ ﮔﺮﻓﺘﻪ؟ ﺑﻪ ﮐﺴﯽ ﻓﺤﺶ ﺩﺍﺩﻩ! ﺍﺧﻪ ﭼﯽ ﺷﺪﻩ !


ﻣﺪﯾﺮ : ﺑﭽﻪ ﺷﻤﺎ …


ﭘﺪﺭ: ﺑﭽﻪ ﻣﻦ ﭼﯽ؟


ﻣﺪﯾﺮ : ﺑﭽﻪ ﺷﻤﺎ ﺟﻠﻮﯼ ﻫﯿﺠﺪﻩ ﺟﻔﺖ ﭼﺸﻢ . ﺑﻪ ﻣﻌﻠﻤﺶ ﮔﻔﺘﻪ :


ﻋﺎﺷﻘﺘﻢ ﻋﺸﻘﻢ ! ﻭﺍﻗﻌﺎ ﺍﺯ ﯾﮏ ﺑﭽﻪ ﮐﻼﺱ ﺩﻭﻡ ﺍﺑﺘﺪﺍﯾﯽ ﺑﻌﯿﺪﻩ ….


ﭘﺪﺭ ﭘﺮﯾﺪ ﻭﺳﻂ ﺣﺮﻓﻬﺎﯼ ﻣﺪﯾﺮ ﻭ ﺑﺎ ﻟﺤﻦ ﺗﻨﺪﯼ ﮔﻔﺖ : ﺳﻌﻴﺪ ﺍﻻﻥ ﮐﺠﺎﺳﺖ؟


ﻣﺪﯾﺮ :ﭘﺸﺖ ﺩﺭ ﺩﻓﺘﺮ !


ﭘﺪﺭ ﺳﺮﯾﻊ ﺍﺯ ﺟﺎﯾﺶ ﺑﻠﻨﺪ ﺷﺪ ﻭ ﺍﺯ ﺩﻓﺘﺮ ﺧﺎﺭﺝ ﺷﺪ . ﺳﻌﻴﺪ ﺁﻧﺠﺎ ﻧﺒﻮﺩ ﭼﺸﻢ ﭼﺮﺧﺎﻧﺪ .

ﺭﻭﯼ ﺭﺩﯾﻒ


ﺻﻨﺪﻟﯽ ﻫﺎ ﮐﯿﻒ ﭘﺴﺮﺵ ﺭﺍ ﺷﻨﺎﺧﺖ !

ﺭﻭﯼ ﮐﯿﻒ ﺭﻭﯼ ﮐﺎﻏﺬ A4 ﺑﺎ ﺧﻂ ﮐﻮﺩﮐﺎﻧﻪ ﺍﯼ ﺩﺳﺖ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﯼ ﺳﻌﻴﺪ ﺑﻪ ﭼﺸﻢ ﻣﯿﺨﻮﺭﺩ ……


ﭼﺸﻢ ﻫﺎﺵ ﺧﯿﻠﯽ ﺷﺒﯿﻪ ﻣﺎﻣﺎﻥ ﺑﻮﺩ. ﻣﻨﻮ ﺑﺒﺨﺶ ﺑﺎﺑﺎ

وقتی خواستن ها ...


وقتی خواستن ها بوی شهوت میدهند


وقتی بودن ها طعم نیاز دارند


وقتی تنهایی ها بی هیچ یادی از یار با هر کسی پر میشود


وقتی نگاه ها هرزه به هر سو روانه میشود


وقتی غریزه احساس را پوشش میدهد


وقتی انسان بودن آرزویی دست نیافتنی میشود


دیگر نمی خواهمت


نه تو را و نه هیچ کس دیگر را . . .

خودت باش...

خودت باش،
کسی هم خوشش نیومد…
نیومد…
که نیومد!
اینجا مجسمه سازی نیست!

مادربزرگ...

مادربزرگ می گفت : دل هر آدمی دری دارد

می گفت : باید باز کنی در دلت را روی لبخند آدم ها

می گفت : هر کدام از این درها یک کلید بیشتر ندارند

می گفت : کلید دل آدم دست خود آدم نیست

می گفت : انگاری کلیدها را دم خلقت پخش کرده اند

بین آدم ها و هر کسی یکی برداشته برای خودش

می گفت بلند شو برو بگرد

بگرد ببین کلید قلب کیست توی دست هایت ؟

ببین کلید قلبت کجاست ؟